مقاومت کن، غزّه
در شهر صدای آتش و آوار است
برخیز، کدام خفتهای بیدار است
ای خوابدلانِ ساحلِ آرامش!
یک شهرِ شکسته آنورِ دیوار است
این قافله قصدِ دودمانت دارند
نیرنگ برای آسمانت دارند
امشب شبِ جشن است و خدایانِ جهان
صد نقشه برای کودکانت دارند
این قوم به انجماد دادند تو را
سرمایۀ غم زیاد دادند تو را
آنانکه چو بید از تو میلرزیدند
ای شمع! به دستِ باد دادند تو را
از خاکِ خودت محافظت کن، غزّه!
از اینهمه گل مراقبت کن، غزّه!
تا لحظۀ زیبای شکفتن در خون
با جان و تنت مقاومت کن، غزّه!
ای کاش دوباره عشق آغاز شود
تا بار دگر غزّه سرافراز شود
صدها غزل نگفته دارند، اگر
یکروز دهانِ سنگها باز شود
فرامرز عربعامری
شکوه ایمان
به غزّه روکن و بنگر شکوه ایمان را
به غزّه روکن و بنگرنبرد شیران را
به غزّه روکن و بنگرجنایت صهیون
که از شمار بود فتنه هایشان بیرون
به غزّه روکن و بنگرسکوت خفّت بار
از این شیوخ عرب،بردگان استکبار
به غزّه روکن و بنگرحمایت مردم
به رغم ذلّت حکّامشان ،از این مردم
به غزّه روکن و بنما دعا که ای یزدان
نمای یاریشان در نبرد،درمیدان
ببین تو بر لبشان لا اله الا الله
نمای یاریشان ای خدا به نصرالله
ندای (تنصروا*)از تو شنیده میجنگند
ز یاری تو چنین استوار در جنگند
ز نسل لشکر بدرند و فاتح خیبر
شکست فتنه ی صهیون بود از این لشکر
از :حسین نبی زاده اردکانی
اتمسفر اشک
باز هم در همایشی چرکین، روی زخم شما مذاکره شد
پشت درهای بستۀ تزویر، عشق از ششجهت محاصره شد
میزبان: عقرب سیاه سعود، میهمان: مارها و کرکسها
مفتیِ مفتگوی الازهر، نیز دعوت به این مناظره شد
ابرها راه را نشان دادند، اشکها رد شدند از اتمسفر
تا که عکس چهار طفل شهید، به تمام جهان مخابره شد
خاتم اندر مدینه آه کشید، اشک یعقوب بُرد کنعان را
دل موسی گرفت در سینا، روح عیسی حزین به ناصره شد
نامبارک سگِ معاویه است، جای فرعون قعرِ هاویه است
در رفح نای عشق را بستند، غزّه باری شهیدِ قاهره شد
نقشۀ کفر برملا شده است، غزّه امروز کربلا شده است
در هوا هُرمِ روزِ عاشوراست، زنده آن شور و خون و خاطره شد
تا در این خاک، بذر زیتون هست، دیر یاسین و بیتحانون هست
هست تا در رگ زمین خون هست، ریشهاش (خاک اگر مصادره شد)
سامری بمب فسفری دارد، از فلسطین دلِ پُری دارد
گاو او سر به آخوری دارد، رامِ آن مادهگرگِ ساحره شد
آی غزّه! بیا و با ما باش، بیخیالِ عربجماعت شو
سیمِ ما وصل شد ببخش اگر، که زبان دلم محاوره شد!